همه هست آرزویم که ببینم از تو رویى
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویى؟!
به کسى جمال خود را ننمودهیى و بینم
همه جا به هر زبانى، بود از تو گفت و گویى!
غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم
تو بِبُر سر از تنِ من، بِبَر از میانه، گویى!
به ره تو بس که نالم، ز غم تو بس که مویم
شدهام ز ناله، نالى، شدهام ز مویه، مویى
همه خوشدل این که مطرب بزند به تار، چنگى
من از آن خوشم که چنگى بزنم به تار مویى!
چه شود که راه یابد سوى آب، تشنه کامى؟
چه شود که کام جوید ز لب تو، کامجویى؟
شود این که از ترحّم، دمى اى سحاب رحمت!
سلام
جللوه ی گل عندلیبان را غزلخوان میکند
ماه روی او هزاران درد درمان میکند.
خوشحال میشم سری به ما بزنید.