.....ند یده عاشقت شدم

لطفا تا نظر ندادید خارج نشوید

.....ند یده عاشقت شدم

لطفا تا نظر ندادید خارج نشوید

رمز تشرفات هفتگی پیرمرد قفل ساز به محضر امام زمان علیه السلام

در آرزوی دیدار

مردی از دانشمندان در آرزوی زیارت حضرت بقیت الله علیه السلام بود و از عدم توفیق رنج می برد. مدت ها ریاضت کشید و در مقام طلب بود.

در نجف اشرف میان طلاب و فضلای آستان علوی، معروف است که هر کس بدون وقفه چهل شب چهارشنبه توفیق پیدا کند که به مسجد سهله برود و نماز مغرب و عشای خود را در آن جا به جا آورد، سعادت تشرف به محضر امام زمان علیه السلام را خواهد یافت. مدت ها در این باب کوشش کرد و اثری از مقصود ندید.سپس به علوم غریبه و اسرار حروف و اعداد متوسل شد و به عمل ریاضت در مقام کسب و طلب بر آمد . چله ها نشست و ریاضت ها کشید و اثری ندید. ولی به حکم آن که شب ها بیدار مانده و در سحر ها ناله ها داشت، صفا و نورانیتی پیدا کرد و برخی از اوقات برقی نمایان می گشت و بارقه عنایت بدرقه راه وی می شد . حالت خلسه و جذبه ای به او دست می داد حقایقی می دید و دقایقی می شنید.

در یکی از این حالات او را گفتند:«شرفیابی تو خدمت امام زمان علیه السلام میسر نخواهد شد، مگر آن که به فلان شهر سفر کنی».

 

در بازار آهنگران

.... شوق وصال ، مشکلات سفر را آسان نمود. چندین روز طول کشید تا بدان شهر رسید و در آن جا نیز به ریاضت مشغول گردید. روز سی و هفتم به او گفتند :«الان حضرت بقیت الله علیه السلام در بازار آهنگران ، در دکان پیرمردی قفل ساز نشسته است، هم اکنون به محضرش شرفیاب شو!»

بنا بر آنچه در عالم خلسه دیده بود، راه را طی کرد و به وقتی در آن دکان رسید ، دید حضرت امام عصر علیه السلام آن جا نشسته اند و با پیرمرد گرم گفت و گو هستند.

و اینک ادامه داستان از زبان آن دانشمند طالب دیدار:

... به ساحت حضرتش سلام دادم . جواب فرمود و به من اشاره کردند که اکنون ساکت باش و تماشا کن!

در آن حال دیدم پیرزنی که ناتوان بود و قد و خمیده ای داشت ، عصا زنان وارد مغازه شد و قفلی را نشان داد و گفت:«آیا ممکن است برای خدا این قفل را 3 ریال از من خریداری کنید، که من به 3 ریال پول احتیاج دارم».

پیرمرد قفل ساز ، قفل را نگاه کرد و دید قفل، بی عیب و سالم است، گفت :«مادر،چرا مال مسلمانی را ارزان بخرم و حق کسی را تضییع کنم، این قفل تو اکنون 8 ریال ارزش دارد. من اگر بخواهم منفعت ببرم به 7 ریال خریداری می کنم، زیرا در این معامله بیش از یک ریال منفعت بردن بی انصافی است. اگر می خواهی بفروشی ، من 7 ریال می خرم و باز تکرار می کنم که قیمت واقعی آن 8 ریال است، من چون کاسب هستم و باید نفع ببرم یک ریال ارزان تر خریداری می کنم».

شاید پیرزن باور نمی کرد که پیرمرد قفل ساز جدی می گوید . ناراحت شده بود که من خودم می گویم 3 ریال، هیچ کس به این مبلغ راضی نمی شود، آن وقت تو می گویی 7 ریال می خرم .

  ....سرانجام پیرمرد قفل ساز 7 ریال به آن زن داد و قفل را خرید!

من به سراغ او می آیم!

چون پیر زن بازگشت، امام علیه السلام خطاب به من فرمود:

اینک دیدی و سیر را تماشا کردی!

این گونه باشید تا ما به سراغ شما بیایم، چله نشینی لازم نیست، به جفر متوسل شدن سودی نمی بخشد، ریاضت کشیدن وسفر رفتن احتیاج نیست،عمل نشان دهید و مسلمان باشید تا من بتوانم شما را یاری کنم.

از همه ی این شهر من این پیرمرد را انتخاب کرده ام؛ زیرا او دین دارد و خدا را می شناسد .

این همه امتحانی که داد: از اول بازار این پیرزن عرض حاجت کرد، امام چون او را محتاج و نیازمند دیدند، همه در مقام آن بودند که ارزان بخرند و هیچ کس ، حتی سه ریال نیز خریداری نکرد، در حالی که این پیرمرد به 7 ریال خرید.

هفته ای بر او نمی گذرد ، مگر آن که من به سرغش می آیم و از او تفقد می نمایم.1

 

نزدیک تر از قلب منی با من مهجور

دوری ز من است و ز تو ما را گله ای نیست
نظرات 1 + ارسال نظر
نمی دانم دوشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 03:07 ب.ظ

برام دعا کن تا بتوانم منتظر بمانم
می دو نی که لیاقت می خواد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد